«فريبا نادري» به طور اتفاقي وارد عالم بازيگري شد، او با سريال «مرواريد سرخ» معرفي شد و با سريال «گل بارونزده» باعث شد كه اهالي سينما روي بازي او حساب ويژهاي باز كنند. وي حالا با سريال «غيرمحرمانه» كه از شبكه تهران و شبكههاي استاني پخش ميشود توانسته تواناييهايش را به اثبات برساند، او به جز بازيگري به خانهداري به ويژه آشپزي علاقه ويژهاي دارد و هرگاه كه در منزل است، وقت خود را صرف آشپزي ميكند، با اين بازيگر جوان به گفتگو نشستيم كه خواندنش را به شما هم سفارش ميكنيم...
بازيگوش و شيطون
فريبا نادري ميگويد: در سال 1363 به دنيا آمدم، از بچگي عاشق بازيگري بودم و بزرگترين آرزويم اين بود كه جاي قهرمان فيلمهايي كه دوستشان دارم، قرار بگيرم، اما پدر و مادرم مخالف بودند و سختگيري ميكردند تا من به درس و مشقم بيشتر توجه داشته باشم.
در دوران كودكي بسيار شيطون و بازيگوش بودم، از آنجايي كه با برادرم حميد رابطه بسيار خوبي داشتم، تمام روز با او بازي ميكردم و به همين خاطر شيطنتهايم هم پسرانه بود. من حتي يك عروسك هم نداشتم و بهترين اسباب بازي من توپ «چهل تيكه» بود، يادم ميآيد كه با بچههاي محل، كوچه را ميبستيم و هفت سنگ يا فوتبال بازي ميكرديم.
برنامه نيمرخ
زماني كه در دوران راهنمايي تحصيل ميكردم، به طور اتفاقي به من پيشنهاد اجراي برنامه «نيمرخ» داده شد، اما مادرم مخالفت كرد. از اين حكايت چند سالي گذشت تا اينكه يك روز با دوستم كه گريمور بود براي تست به دفتر «مسعود رسام» رفتيم، آن روز وي با تست بازيگران براي سريال «مرواريد سرخ» مشغول بود، من هم غافل از اين ماجرا نشسته بودم تا اينكه از اتاقشان آمدند بيرون و گفتند نوبت شماست. گفتم من براي تست بازيگري نيامدهام، دوستم آمده است... او به من گفت: حالا كه آمدي بيا تست بده... آن روز خوششانس بودم و در تست قبول شدم، اما ميدانستم كه خانوادهام مخالفت خواهند كرد. در قراردادم شرط كردم كه خانوادهام هم بايد پشت صحنه بيايند و گروه مرواريد سرخ هم پذيرفتند. با اين شرايط باز هم مادرم مخالفت كرد، اما سرانجام متوجه شد كه علاقه من به بازيگري وصفناپذير است و نميتوانند مقابل علاقهام ايستادگي كنند و اين شد كه به بازيگري روي آوردم و در حال حاضر هم در سريال «غيرمحرمانه» ايفاي نقش ميكنم و خوشحالم كه مردم هم از آن استقبال كردند. مادرم هم از اين نقش خوشش آمده است.
گرافيك خواندم
رشته تحصيليام، گرافيك رايانهاي بود، اما ميخواستم زودتر به هدفهايم نزديك شوم. من با كار بازاريابي شروع كردم، البته به علت بازيگري نميتوانستم تمام وقت كار كنم. كار سختي بود، طرفهاي مذاكره من اغلب مديران باتجربه شركتهاي بازرگاني بودند، خوشبختانه الان در سمت مديريت بازرگاني شركتي بزرگ مشغول به كار هستم، طي اين مدت به اين نتيجه رسيدم كه بيشترين نياز مشتريان، كار خوب و درجه يك است و بهتر است به جاي توجيه، از دقت در اجراي كارها استفاده كرد.
نظرات شما عزیزان: